سخنانی چند با نحوی گرایان
محمدنبي عظيمي محمدنبي عظيمي

 

 

  هنوز هم  یکی ازدردهای روشنفکرانهء دوران ما، نحوی گرایی افراطی است ، به جای معارف روشنگرانه ومشکل گشای بشری. یا به سخن دیگرچسپیدن به پوست ، نی به مغز! ساده تر بگویم : لفظ پرستی ، قشری گری، محافظه کاری ، انعطاف نا پذیری ، شکل گرایی ، کهنه پرستی و به یک سخن در نمد مو پالیدن !

 

  این بیماری ، بیماری تازه یی نیست . مظاهرآن از قرن ها بدینسو، درگسترهء فلسفه وعرفان اسلامی وشعروادب زبان فارسی دیده شده است. ازمولوی گرفته تا شمس واز سعدی گرفته تا حافظ دل پرخونی از این نقادان خرده گیرداشته اند. مثلاً شمس تبریزی مرشد ومولای ملای روم هنگامی که می بیند ، همه جا بازارسوفسطائیان* ونحو گرایان گرم است ، واز احساسات نیک مردم سؤ استفاده می شود، وبه جای این که این نحویان شهرت طلب عطش فراگرفتن معرفت ودانش شنونده گان ومخاطبان شان را تسکین دهند، بر سرگردانی آنان با حرافی ولفاظی بی مورد می افزایند، قصه یی را بیان می کند که ماجرای وعظ دو واعظ مخالف گواست،  در شهر همدان به زبان طنز  :

 

  " د رهمدان .. واعظ شهر.. می گفت :

  - وای برآن کس که خدا را ..تشبیه نکند!..

  - خدا را بر عرش دانید، به صورت خوب، ودوپا ، فروآویخته ، برکرسی نهاده ، فرشته گان     برگرداگردعرش!

هرکه این سخن را نفی کند، ایمان او نفی است . وای بر مرگ [ او ] وای بر گوراو، وای برعاقبت او!

 

هفتهء دیگر، واعظی غریب رسید.. آیت های تنزیه ( خداوند ، منزه ازشکل وجسم پنداری) خواند...که :

-هرکه تشبیه گوید( خداوند را تشبیه به انسان یا موجود دیگری کند ) کافر شود! هرکه صورت ( شکل ) [برای خدا ] گوید، هرگز از دوزخ نرهد! هرکه [ خدا را صاحب ] مکان گوید، وای بر دین او، وای بر گوراو!

 

 مردم سخت ترسیدند وگریان وترسان به خانه ها باز گشتند.

 

 آن یکی به خانه آمد، افطار نکرد. به کنج خانه سر به زانو نهاد. [ بنا ] برعادت ، طفلان ، گرد او می گشتند. می راند هریکی را و بانگ می زد.

همه ترسان ، بر مادر، جمع شدند. عورت ( زن ) آمد، پیش او نشست . گفت :

 - خواجه خیر است ! طعام سرد شد. نمی خوری ؟ کودکان را می زنی ومی رانی ؟ همه گریانند !

 گفت :

- برخیز از پیشم که مرا ، سخن فراز نمی آید. آتشی در من افتاده است ! [ زن ] گفت :

-  چه حال است؟!

تو مرد صبوری، وترا واقعه های صعب ، بسیار پیش آمده ! صبر کردی وسهل گرفتی وتوکل برخدای کردی، وخدا آن رااز تو گذرانید. ... این رنج را نیز به خدا حواله کن، وسهل گیر، تا رحمت فرود آید!

 

 مرد گفت :

 - چه کنم ؟! ما را عاجز کردند، به جان آوردند!

 آن هفته ، آن عالم گفت : خدای را بر عرش دانید! هرکه خدا رابرعرش نداند، کافر است وکافر میرد!

این هفته عالمی دیگر آمد، برتخت رفت که : هرکه خدای را برعرش گوید، یا به خاطر بگذراند که برعرش است ، یا بر آسمان است ، عمل او قبول نیست !..

   اکنون ما ، کدام گیریم ؟ برچه زیییم ؟ برچه میریم ؟ ! عاجز شده ایم !

 

[ زن ] گفت :

- ای مرد، عاجز مشووسرگردان میندیش !

اگر برعرش است ، واگر بی عرش است !

اگر درجای است ، اگر بی جای است،

هرجا که هست ، عمرش دراز باد!

دولتش پاینده باد!

توازدرویشی خویش اندیش !

ودرویشی خویش کن !                                                        کليات شمس ، 158

                                                       

***

 

پس از تدویر پیروز مندانهء کنفرانس بخش اروپایی نهضت فراگیر دموکراسی وترقی افغانستان که درماه جون در هالیند برگزار گردید وبه ویژه دراین روزها که باز هم نشست مؤفقانهء دیگر هیأت رهبری نهضت دموکراسی وترقی درهامبورگ دایر شد، حسودان وآزمندانی چند خواستند تا با لفاظی های میان تهی و سوداگری های سوفسطائیانه شان برخی ازبهترین رفقای ما را هیزم خشک دیگدان بخل وآز شان نمایند و با زهر پاشی های گاه وبیگاه شان، تخم شک وبدبینی را در دلهای دوستداران راه سپید نهضت زرع نمایند.

 

 ولی ؛ همان طوری که حقیقت وجود آفتاب ، نیاز به اثبات ندارد وبا دو انگشت نمی توان جلو درخشش آن را گرفت ویا ازوجودش  انکار نمود، حقیقت وحدت ویک پارچه گی  در صفوف روز افزون نهضت فراگیر دموکراسی وترقی افغانستان نیز واقعیتی است که از هیچ باد وبارانی گزند نخواهد یافت وبه سررسیدن آرمان سیاه تفرقه در صفوف نهضت را که نحوی گرایان وخرده گیران به دل می پرورانند وحسودان به آن دامن می زنند، می توان امر ناممکن شمرد.

 

  آنان که شمار شان از تعداد انگشتان یک دست کمتر است، کیانند ؟ مدرسین ویا قانون دانانی  که به قول شمس :  " اکنون ، همه عمرآن مدرس دراین مانده است که : - آن حوض چهار در چهار، پلید شد [ یانه ] ؟ " یعنی اهل مدرسه وفقیهی که ازپرداختن به مسایل اساسی عاجز مانده وزبون شده اند واز فقه چیزی به جزپرداختن به مسایل استنجاء وطهارت نمی دانند. یا خرده گیرانی که چند تا مادهء اساسنامه را آیات قرآن تلقی کرده وتصور می کنند که با کوچکترین اشتباهی آسمان به زمین می خورد ونظم کاینات ازهم می پاشد.

 

 ناگفته پیداست که این یاوه گویان ، هرچه را که خود ندانند ، انکار می کنند وهرچه را که خود باوردارند، آیات منزل می شمارند. ولی آنان آب در هاون می کوبند ؛ زیرا همه می دانند که این اشک های تمساح برای چه وبه کدام منظوری ریخته می شود. این سوداگران حرف ، واین بیماران فرهنگی فرسوده وسترون که گاه از آسمان حرف می زنند وگاه از ریسمان ، یک مطلب را فراموش کرده اند. آنان فراموش کرده اند که دریک سازمان سیاسی مردم تنها به خاطر اساسنامهء آن گرد نمی آیند. آنچه مردم را به قبول تعهد و مسؤلیت سازمانی وادارمی سازد، برنامه عمل وپروگرام حزب است. نهضت دموکراسی وترقی افغانستان هم به خاطر آن روز تا روز درقلوب وعقول روشنفکران واندیشمندان جا می گیرد که پروگرام آن با خواست واندیشه های شان مطابقت دارد وبنابرمقتضیات وتغییرات وتحولات اجتماعی – سیاسی دوران ما تدوین شده است.

 

  حالا اگراین جدل خواهان ، با یک طرح سازنده وارد بحث شوند وبخواهند تا در غنامندی اندیشه وتفکری که نهضت برمبنی آن تشکیل شده است با واردنمودن انتقادات سالم وپیشنهادات مبتکرانه وتازه که درنهایت به سود رفاه اجتماعی و رهایی انسان زحمت کش وطن مان اززیرستم قرون منجر شود، بدون شک مورد استقبال وتایید تمام اعضای نهضت از رأس گرفته تا صفوف قرار خواهد گرفت. زیرا نهضت فراگیر دموکراسی وترقی افغانستان به رهبری رفیق شیر محمد برزگر، یک ساختاردیموکراتیک است،یک سازمان مدرن است، صفوف آن توان نفس کشیدن وبلند کردن صدای اعتراض خودرا دارا هستند و رهبری هم ، رهبری دیروز حزب وطن نیست که ازانتقاد بترسد وصدای معترض را درگلو خفه نماید.

 

  اما، می بینیم که ژاژخایان به جزاز سخنان بیهوده وظاهر فریب چیز دیگری در چنته ندارند. اینان که خود ها را اصولی می پندارند و عشوه گری های پیرزالان بیمار، شیوه وروش شان است ، به خاطر بالا رفتن یکی دورفیق در سلسله مراتب سازمانی ، چنان ندبه سر می دهند که انگاردنیا کن فیکون خواهد شد وهستی وموجودیت جامعه بشری زیرسوال قرارخواهد گرفت. آنان که به گونهء ظاهرفریبانه اشک تمساح می ریزند وفریاد می کشند که یا ایها المومنین ببینید که با دویدن به اینجا وآنجا به چه کشف بزرگی نایل شده وچه جنایات نابخشودنیی را کشف کرده اند، آیا نمی توانند با فرستادن یک ایمل یا یک تلفون ، نقطهء نظر خودرا با فرد مسؤول درمیان گذارند وبا فریاد های کریه شان گوش مردم را اذیت نکنند ؟ مسلماً می توانند ؛ زیرا که خود هارا عضونهضت  یا هواخواه این گردان رزمنده نیز می پندارند. ولی چرا این کاررا نمی کنند ، به خاطر آن که تب رهبر شدن آنان را فراگرفته است. به سبب آن که فرهنگ بیمار شان اجازهء چنین کاری را به آنان نمی دهد. آنان یاد گرفته اند که با همین اداء واطوار وناز وکرشمه های روشنفکرانه خود نمایی کنند. یاد گرفته اند که چگونه در پشت نام های رهبران فقید حزب بخزند و با استفاده از احساسات رفقای ما، برابروی کور وسمه بکشند.

 

 مثلاً آیا اختلاف  آقايي با یکی ازرفقای هیأت اجرائیه بخش اروپایی نهضت باید تا این اندازه بزرگ ساخته شود که وی با این نام مستعارازبزرگان قابل احترام مان با زبان کنایه واستهزأ یاد کند و یکی از سرسپرده ترین ودانشمند ترین رفقای ما هم  به سخنان بی بنیاد و میان تهی او اهمیت دهد؟ مسلماً که نه. آخر ما یک عمر مبارزه کرده ایم، یک دنیا تجربه داریم. ما پس از سال ها تفکر، درپیرامون اندیشه یی گرد آمدیم که باید غنا بیابد وپاسخگوی رنج های بیکران مردم ستمدیدهء افغانستان باشد. ما نباید فراموش کنیم که راه نهضت را همین طوری انتخاب نکرده ایم. ما این پیکار را به خاطر یأسی که گریبانگیر ما شده بود ویا تسکین دل های رنج دیدهء مان برنگزیده ایم. ما به خاطر مردم مان ، به خاطر رهایی انسان زحمتکش از ستم قرون به این راه دشوارگذارگام نهاده ایم. بنابراین باید با تنوع دیدگاه های مان ، نارسایی های اندیشه یی پروگرام وبرنامهء عمل مان را کم وکمتر بسازیم ؛ نه آن که با گوش سپردن به حرف های سوداگران سخن ،سبب راه بندان اندیشه های مبتکرانه وسودمند رفقای خویش گردیم. وبه خاطرسخنان آگنده ازتفتین و ریای این وآن به پرتگاه سقوط ازاندیشه والای مان قرار گیریم. ما باید قالب ها وداربست هایی را بشکنیم که خرده گیران نامجو و نحوی گرایان مبتذل در برابر ما قرار می دهند.

 

  این نبشته را به فرجام نیکو نمی توان رساند ، مگر این که نگاهی به دیوان مولوی بیفگنیم وببینیم که آن حضرت،  چگونه ازفورمالیسم ، سطحی نگری ، ظاهرپرستی وشکلیات عبث وبیهوده بیزار است  وچطور مارا به قالب شکنی ورهایی از داربست ها وپای بند ها فرا می خواند :

 

  رستم ازاین بیت وغزل ، ای شه وسلطان ازل

 مفتعلن مفتعلن ، مفتعلن کشت مرا !

 قافیه ومغلطه را ، گو همه ، سیلاب ببر!

 پوست بود، پوست بود، در خور مغز شعرا!..

آینه ام ، آینه ام ، مرد مقالات نه ام !

دیده شود حال من ، ارچشم شود گوش شما !

                                                                        تاشکند : میزان 1386 خ

 

 ------------------------------------------------------------------------------------------------ 

 

* سوفسطائی گری به تعبیردکترناصرالدین صاحب الزمانی ، سوداگری حرف است. مظهر بیمار گونه یی فرهنگی فرسوده وسترون است. جدل بازی است . یاوه سرایی وژاژ خا ئی است. به دیگر سخن ، بیهوده گی وتهی گری درعین نغز نمایی است. تعصب ورزی به صورت ظاهرسخن وقربانی کردن معنا به خاطر لفظ است. 

 

 


October 1st, 2007


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات